روزنوشت‌های یک دانشجوی ریاضیات



بعد یک‌سال یادم اومد همچین جایی هم وجود داشته. خیلی خستم. سال سوم دانشگاهم. ترم ۶. و خیلی خستم. یک‌سال پرفراز و نشیبی از عشق رو تجربه کردم. و تموم شد. و از همیشه خسته‌ترم.

خیلی جالبه که پارسال ۱۵ آذر رو ثبت کردم. کاملا بی‌هدف. امسال ۱۵ آذر تولدش بود و بردمش مسافرت.

زندگی خیلی عجیبه. ۲ساله همش میگم.

من خیلی تغییر کردم. بیشتر از هروقت دیگه‌ای. هرسال بیشتر از قبل تغییر میکنم و بزرگ‌تر میشم. نمی‌دونم دفعه‌ی بعدی که اینجا پیام بذارم کِی خواهد بود.


ترم 3 رسیدم و تصمیمم رو برای خوندن فیزیک حتمی کردم. همه‌ی فرم‌ها رو پر کردم و بردم برای دانشکده‌ی فیزیک. گفتن باید شورا تشکیل بدن و وضعیتم رو بررسی کنن و شنبه بهم خبر میدن. امروز رفتم دانشکده فیزیک. مسئول آموزش گفت موافقت نشده به خاطر ضعیف بودنِ معدل از دفترش که اومدم بیرون ناخودآگاه زدم زیر گریه. کل مسیر تا خوابگاه رو گریه میکردم. خیلی سخت بود برام. منی که کل زندگیم رو میخوام بذارم برای مطالعه توی زمینه‌ی فیزیک بهم بگن موافقت نشده

هیچکس نمیتونه حال الانم رو بفهمه. چون فقط خودم میدونم دلیل اینکه معدلم توی سال اول انقدر ضعیف شد چی بود از سال اولم بدم میاد خسته‌م. خیلی خسته


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها